این جماعت به کجا؟ من به کجا؟ رو به کجا؟
دلم از خلق طمع کار و زبان باز زمینی خون است
سلام
توی کوچه های شهر هر کجا مسلکی و مرامی به پا بود . حالا بیشتر مردم مثل هم شدن!
مسخ شده ی یک فکر ، یک مد ، یک راه کوتاهن
چقدر فخر فروشی به مال و منال؟!
چقدر کمر همت بستن به کوچک شمردن دیگران؟!
چقدر خونه ساختن روی ویرونه های دیگران؟!
چقدر حرص و آز ؟ تا به کی؟ برای چی؟ برای کی؟!
شب درویش اگر در غم نان می گذرد***روز منعم به غم سود و زیان می گذرد
(( این همه رنگ ،رنگ ،رنگ
چه می شد اگر قد ساعتی
از پوست رنگ برنگ ریا گذر می کردیم
اینگونه از آزار خود می رهیدیم و به نیاز خود می رسیدیم ))